پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

اواخر آذرماه سال 86 است. خبری ناگهان اذهان مردم یزد را در می‌نوردد و خیلی زود دهان به دهان می چرخد و همه را خبردار می‌کند. قرار است رهبر انقلاب میهمان یزدی‌ها شود و چه خبری خَش‌تر از این؟!

سال‌های سال است که مردم یزد انتظار سفر رهبر انقلاب به دیارشان را می‌کشند و حالا قرار است شبِ این انتظار، سحر شود.

تاریخِ سفر را اواسط دی ماه گفته‌اند، اما شور و اشتیاق مردم خیلی زودتر شعله کشیده است. در عرض چند روز، همه جا پر از پوستر و بنر و پارچه نوشته می‌شود و خودجوشی مردم باز هم گل می‌کند تا استقبالی درخور برای امام‌شان تدارک ببینند.

خیلی از محلات و مغازه‌ها ریسه‌های لامپی را که مخصوص ایام نیمه شعبان است، می‌بندند و آب و جارو می‌کنند تا این فرصت تاریخی را غنیمت شمرند.

مشخص شده که روز سفر 12 دی ماه است و مردم از شهرها و روستاهای دور و نزدیک یزد خود را برای استقبال از رهبرشان به یزد می‌رسانند.

هوا، هوای زمستان یزد است و تکیه امیرچخماق مثل همیشه وعده‌گاه حضور مردم. سردی ملایم هوا صورت‌ها را گل انداخته است. از صبح زود قبل از طلوع آفتاب مردم راهی میعادگاه دیدار با رهبرشان شده‌اند. رفته رفته به شمار زنان و مردانی که خود را به امیرچخماق می‌رسانند اضافه می‌شود. مسیر عبور ماشین آقا را با نرده‌های فلزی مشخص کرده و مردم پشت نرده‌ها مشتاقانه بر فراز یکدیگر گردن می‌کشند تا بلکه اثری از ماشین رهبری پیدا کنند. بعضی‌ها هم که از راه دور آمده‌اند، خسته شده و کم‌رمق ایستاده‌اند. آنها که سن و سال‌شان کمتر است، شاخه‌ی گلی یا پوستر و عکسی از رهبری به دست گرفته و لحظه شماری می‌کنند.

هم‌همه ناگهانی مردم و فریاد «دسته گل محمدی به شهر ما خوش آمدی» که بلند می‌شود، یعنی پایان ساعت‌ها و بلکه سال‌ها انتظار یزدی‌ها برای دیدار با آقا. ماشین آقا در بین تراکم شدید جمعیتی که مانند رودخانه‌ای خروشان تلاطم دارد، مسیر خود را باز می‌کند و به سمت امیرچخماق سرازیر می‌شود. دقایقی طول می‌کشد تا آقا به غرفه بالای بازار مجموعه امیرچخماق برسد و بار دیگر هیاهوی مردم در ابراز احساسات به رهبرشان اوج می‌گیرد.

بعد از خیرمقدم گویی مرحوم صدوقی، سرانجام صدای نافذ و آهنگین آقا همه را در سکوتی معنوی فرو می‌برد.

آقا از یزد و یزدی‌ها تعریف می‌کند؛ از دوران انقلاب و جنگ و روحیه انقلابی مردمان یزد که به رهبری شهید صدوقی پا به پای انقلاب حرکت می‌کردند. از علم دوستی و نخبه خیزی یزد می‌گوید و سخت‌کوشی و الگو بودن یزدی‌ها برای مردم کشور در زمینه قناعت و دوری از اسراف و مصرف‌گرایی و...

ظهر که می‌شود دیدار هم تمام می‌شود. بعد از دیدار عمومی با مردم، حالا این علما و طلاب هستند که به دیدار آقا نائل می‌شوند. مسجد حظیره پر شده است از طلبه‌هایی که به هر ضرب و زوری کارت تهیه کرده‌اند تا پای درس استادی بنشینند که سال‌ها از آنها جلوتر است. در همین دیدار است که آقا لقب دیگری برای دارالعباده یزد برمی‌شمرند و آن را «دارالعلم» هم می‌نامند. شاید تعریف و تمجید آقا از علما و روحانیون یزدی انگیزه طلبه‌های جوان را برای تلاش بیشتر و طی مدارج بالای حوزه مضاعف کند و راستی چقدر از طلبه‌ها افسوس نشناختن علمای بزرگ یزدی را می‌خورند که آقا برای هرکدام تاریخچه‌ای می‌داند؟!

روز دوم سفر، روز دانشجویانی است که مشتاقانه راهی سالن ورزشی امام علی(ع) دانشگاه یزد شده‌اند و در سرمای قبل از طلوع آفتاب پشت میله‌های ورودی صف کشیده‌اند و به محض گشایش درها، سیل دیگری روانه محل دیدار با رهبری می‌شود و در اولین ساعات ورود، دیگر جایی برای پشت درمانده‌ها نمی‌ماند. جمعیت دانشجویی چندهزار نفری سالن ورزشی با شور و حرارت خاصی شعر و شعارهای خود را زمزمه می‌کند تا آقا بیاید و آقا آمد. جمعیت جوان چونان موجی که دست به دامن فانوس دریایی شود تا کناره جایگاه پیش می‌آید و عقب می‌رود و بالاخره با اشاره دست رهبر ساکن می‌شود و منتظر بیانات.

بعد از سخنرانی چند دانشجو و استاد، سخنان آقا شروع می‌شود. آقا از اعتماد به نفس و خودباوری می‌گوید و مقابله با یاس و ناامیدی و قدر دانستن فرصت جوانی و نکته‌های نابی درباره ایستادگی در برابر استکبار. این دیدار پر جاذبه هم تمام می‌شود و نوبت بعدی، نوبت خانواده‌های شهدا و ایثارگران است. ورزشگاه شاهدیه مملو از انتظار پدران و مادران شهدا و خیل جانبازان انقلاب است که با نمایان شدن رهبری، انتظار دیدار به اشک شوق تبدیل می‌شود. آقا در این دیدار، شهیدان را ریشه‌های تناور نظام و جانبازان را در مقام شهدا معرفی می‌کند و خانواده‌های شهدا و ایثارگران را دومین خاکریز دفاع از انقلاب می‌نامد.

اولین مقصد روز سوم سفر هم پادگان تیپ الغدیر است. آقا در این پادگان از یگان‌های نمونه سپاه، بسیج و نیروی انتظامی سان می‌بینند و از فداکاری و ایثار رزمندگان تیپ الغدیر در دوران دفاع مقدس تجلیل می‌کنند.

برنامه بعدی آقا، جلسه‌ای با معاونین رئیس جمهور و برخی از وزرا و مسئولین استان است که در آن مسائل و مشکلات استان یزد بررسی می‌شود و این استان پهناور از لحاظ رشد و توسعه، تولید ثروت، استعدادهای انسانی و طبیعی و ... ارزیابی می‌شود. آقا در این جلسه تأکید می‌کنند که مسئولان باید با استفاده از این زمینه‌ها و ظرفیت‌های مردم استان یزد در جهت حل مشکلات و پیشرفت بیش از پیش این استان تلاش کنند.

در روز چهارم سفر، قرعه به نام مردم ولایتمدار ابرکوه افتاده و رهبر انقلاب برای دیدار با مردم در هوای مه آلود و برفی، راهی این شهر می‌شوند. باد سرد زمستانی و هوای سوزناک دی ماه مانع حضور مشتاقانه هزاران نفر از ابرکوهی‌ها در ورزشگاه شهرشان نمی‌شود و آنها به رویت رهبرشان نائل می‌شوند. تعریف‌های آقا در این دیدار نشان می‌دهد که این شهر و مردمش را می‌شناسد. آقا از فکر نو و جوان ابرکوهی‌ها تمجید می‌کند و در پایان از تاخیر یک ساعته خویش عذرخواهی می‌کند تا اشک را بر دیدگان مردم بنشاند.

آقا از ابرکوه به یزد بر می‌گردد تا شب در هوایی بارانی با جمعی از نخبگان استان دیدار کند. در این دیدار 4 ساعته همه جور نخبه‌ای حاضر است. از روحانی شاعری چون زکریا اخلاقی تا نویسنده بزرگی چون مرحوم مهدی آذریزدی و نخبگان و اساتید پزشکی و هنر و معماری و ...

آقا بسیاری از سخنان نخبگان یزدی را تایید می‌کند و مجدداً از نخبه خیزی یزد می‌گوید، اما تمجید و تقدیر ایشان از «مهدی آذریزدی» رنگ و بوی دیگری داشت، وقتی گفت: «ایشان یک خلاء را در یک برهه از زمان برای زنجیره طولانی فرهنگی این کشور پر کردند.»

دیدار شیرین نخبگان هم با رهبر انقلاب به سر می‌رسد و در سرمای آن شب زمستانی، هرکس با خاطره‌ای خوش راهی خانه خویش می‌شود.

حالا صبح روز پنجم است و قرار است مسئولین اجرائی استان و جمع دیگری از مردم که موفق به دریافت کارت ورود شده‌اند، در همان ورزشگاهی که میزبان خانواده‌های شهدا و ایثارگران بود، پای بیانات و راهنمایی‌های امام امت بنشینند.

جلسه با سخنرانی و ارائه گزارش طولانی فلاح زاده، استاندار وقت، شروع می‌شود و بعد از اتمام صحبت‌های استاندار، آقا ابتدا از توطئه استکبار جهانی و طرحی ده ساله برای ایجاد فاصله بین مردم و مسئولین سخن می‌گوید و در پایان هم مسئولین را به تلاش بی‌وقفه و خدمت به مردم و دچار نشدن به غرور و حفظ پاکدامنی توصیه می‌کند.

این آخرین روز از سفر رهبری است و آخرین دیدار ایشان. سخنرانی که تمام می‌شود، جمعیت متلاطم و موج زنان به ابراز احساسات خود می‌پردازد و آقا انگار که با مردم یزد خداحافظی می‌کند و با لبخندی از سر عطوفت و مهربانی برای جمع دست تکان می‌دهند. آخر کار هم دستی بر سینه گذاشته و مردم یزد را تا سفری دیگر و دیداری دیگر به خدا می‌سپارد.

بعد از این البته آقا سری به مسجدجامع کبیر یزد هم می‌زند و از کتابخانه وزیری هم دیدن می‌کند تا خاطره سفر سال‌های مبارزه‌شان تجدید شود. آخرین برنامه آقا هم حضور در گلزار شهدای خلد برین است و ادای احترام به شهدای دارالعباده.

سفر تاریخی رهبر انقلاب به یزد پس از 5 روز به یاد ماندنی در 16 دی ماه 86 خاتمه می‌یابد و مردم ولایتمدار این دیار چشم انتظار موعدی دیگر برای میزبانی از امام امت می‌شوند. باشد که باشیم و باز هم طلوع آفتاب ولایت را در شهرمان به نظاره بنشینیم...

* انتشار در روزنامه آفتاب یزد؛ یکشنبه 13 دی 94؛ صفحه اول +

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۱
احسان عابدی

گفتگوی من با استاد محمدرضا شایق؛ منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل؛ ویژه نامه 9 دی 1394

 

استاد محمدرضا شایق از نخبگان فرهنگی دارالعباده یزد است که به تفسیر قرآن شناخته می‌شود. حضور خاص ایشان در عرصه سیاست در کنار فعالیت‌های عمیق قرآنی، می‌تواند منشاء نگاهی نافذ و بصیرت‌گونه در تحلیل مسائل باشد. برای تبیین خواستگاه و ابعاد عبرت‌آموز فتنه سال 88 با ایشان هم‌صحبت شدیم و پای صحبت‌های روشنگرانه‌شان نشستیم. شما را به بهره‌مندی از این گفتگو دعوت می‌کنیم.

چرا اصولاً فتنه‌ها به یک نظام اسلامی مانند ایران هجوم می‎آورد؟ چرا جبهه باطل، پاکستان را تحمل می‌کند، به مالزی هم کاری ندارد، اما نبرد اصلی‌اش را با انقلاب اسلامی شکل می‌دهد؟

وقتی حق گوشه‌ای منزوی باشد و صاحبش هم خانه‌نشین باشد، مزاحمتی برای باطل ندارد. ولی حق که زمام‌دار بشود و بخواهد عدالت و احکام خدا را اجرا کند، قطعاً آن را تحمل نمی‌کنند. مثلاً‌ در زمان امیرالمؤمنین، زبیر که خودش مسبب جنگ جمل بود، از کسانی بود که در زمان عثمان سالی 3500 سکه طلا به عنوان رزمنده بدر و احد دریافت می‌کرد، با این حال فکر می‌کرد که امیرالمؤمنین که بیاید، علاوه بر این حقوق، حکومت هم به او می‌دهد. امیرالمؤمنین که آمد، گفت این عادلانه نیست و هر کس در راه خدا جنگیده، مزدش را از خدا بگیرد. همه حقوق‌های اضافی را قطع کرد و این اولین سبب دشمنی او شد. وقتی حضرت، حاکمیت بصره را به زبیر داد، زبیر خندان و خوشحال شد و حضرت فهمید که او حکومت را دوست دارد. حضرت هم به کسی که حاکمیت و ریاست را دوست داشت، حکومت نمی‌داد. به محض اینکه امام احساس کرد زبیر خوشحال شد، حکم را از دستش درآورد و دیگر زبیر، آن زبیر نبود! شد رئیس مخالفان امیرالمؤمنین!

و این باعث تحیّر مردم می‌شود که چطور برخی انقلابی‌ها صحنه‌گردان فتنه‌ها علیه انقلاب می‌شوند؟ در زمان امیرالمؤمنین، طلحه و زبیر و همسر پیامبر علیه حکومت حضرت شوریدند. در فتنه 88 هم برخی سیلی‌خورده‌ها و زندان رفته‌های انقلاب وسط میدان فتنه بودند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۳
احسان عابدی

گفتگوی من با حجت‌الاسلام مهدی مهدوی‌نژاد؛ منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل؛ ویژه نامه 9 دی 1394

در فتنه‌هایی که در تاریخ اسلام می‌بینیم، رد پای خواص همیشه به چشم می‌خورد، که شاید بارزترین آن در حادثه کربلا بود. در فتنه سال 88 هم لغزش بسیاری از خواص را دیدیم. چطور می‌شود که خواص در بزنگاه‌ها دچار لغزش می‌شوند؟

فتنه 88 ماجرای پیچیده‌ای بود، که حضرت آقا فرمودند موقعی که قلم‌های بسته باز بشود مردم خواهند فهمید، که چه جریان خطرناکی از سر مردم و نظام عبور کرد. اینکه برخی از خواص در برهه‌های مختلف مخصوصاً‌ در فتنه 88 آن‌چنان که باید به وظیفه خودشان عمل نکردند، سابقه تاریخی دارد و برمی‌گردد به اینکه خواص جامعه میزان بصیرت‌شان چقدر باشد. اینکه آیا دنیاطلب هستند و اسیر شهوات دنیا شده‌اند یا نه؟ آیا به گذشته خودشان وفادار هستند یا نه. اگر این مؤلفه‌ها وجود داشته باشد، یعنی بصیرت وجود داشته باشد و حب دنیا و دنیاپرستی نباشد و وفادار به آرمان‌های اصیل خودشان باشند، این‌ها می‌شوند خواص طرف‌دار حق و اگر برعکس باشد، خواص طرفدار باطل خواهند بود یا به تعبیری خواص بی‌‌خاصیت در جامعه. طبیعتاً خواصی که طرفدار حق باشند، همیشه کم بوده‌اند. قرآن هم اشاره دارد که «قَلیلٌ مِن عِبادی شَکور». در زمان امیرالمؤمنین(ع) هم همین‌طور بوده است. یکی از دلایلش این است که به فرموده امیرالمؤمنین علی(ع) «حق» تلخ و سنگین است. باطل ظاهری شیرین دارد و لذا گرایش انسان‌ها ابتدائاً به باطل بیشتر است. برای رسیدن به حق باید از یک سختی‌هایی عبور کرد که این سختی‌ها معمولاً آدم‌های خودش را می‌طلبد. لذا شما می‌بینید که خیلی از خواص به وظیفه خودشان عمل نمی‌کنند، چون عمل به حق خیلی سخت است، منافع‌، موقعیت و آسایش و آرامش‌شان ممکن است به خطر بیفتد.

اصولاً فتنه‌ها حکومت اسلامی را تضعیف می‌کند یا آبدیده؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۸
احسان عابدی

درباره مقبره شهدای گمنام تکیه امیرچخماق یزد

هرجا که شهیدی به خاک سپرده می‌شود، مقبره‌ای برپا شده تا به تعبیر امام راحل «تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان» باشد. برای شهدای گمنام نیز به دلیل شأنیت خاصی که نزد مردم دارند، تلاش می‌شود یادمان و مقبره‌ای ساده اما درخور شأن تدارک دیده شود تا احترام‌شان حفظ گردد. بحث مقبره و یادمان شهدای گمنام تکیه امیرچخماق یزد از همان ابتدای تدفین شهدا مورد توجه بود و به دلیل بافت تاریخی بنای محل دفن، حساسیت‌هایی را هم بر می‌انگیخت.

مدتی پیش کار ساخت مقبره این شهدای عزیز به پایان رسید. درباره طرح و انجام کار این مقبره با «استاد علی حسینی» گفتگو کردیم که استادکار طرح بوده‌اند.

وی نوع کار را تمام کاشی کاری معرفی می‌کند و می‌گوید: «کار کاشی کاری و ساخت مقبره شهدای گمنام حدود سه ماه به طول انجامید. در این طرح از کاشی معرق و معقلی استفاده شده است. یعنی کتبیه‌ها و نوشته‌ها به صورت معرق کار شده که کار سنگین و پرکاری است و کارهای ساده‌تر به صورت معقلی انجام شده است.»

استاد حسینی درباره کاشی کاری معقلی توضیح می‌دهد که معقلی به این معنی است که استادکار از روی عقل خودش و بدون اینکه نقشه خاصی داشته باشد، کار را انجام می‌دهد که بیشتر با آجر و کاشی به شکل‌های گل‌های 5 رگی و 7 رگی انجام می‌دهد و کار ساده چینی است.»

از او درباره رنگ و نمادهای به کار رفته در طرح مقبره سوال می‌کنیم که می‌گوید: «در این طرح از رنگ‌های سنتی یعنی فیروزه‌ای و لاجوردی و سفید و حنایی استفاده شده که در کاشی کاری‌های سنتی و مساجد قدیمی به کار رفته است. رنگ فیروزه‌ای رنگ آرامش‌بخشی است که شبستان مساجد را به این رنگ آرامش‌بخش کار می‌کرد‌ اند و این رنگ باعث می‌شود مردم لذت ببرند و رغبت به ماندن در مکان را داشته باشند. رنگ لاجوردی هم رنگ آسمان است که بی‌نهایت است و سنگین است که بیشتر کتیبه‌های قرآنی را با زمینه لاجوردی و متن سفید اجرا می‌کنند.»

سوال دیگر ما بحث تناسب یادمان با هارمونی تاریخی مجموعه تکیه امیرچخماق است که دغدغه علاقه‌مندان به این بنای تاریخی هم بود. از استاد حسینی پرسیدیم در این راستا چه تدبیری اندیشیده شد؟

وی ضمن اشاره به مدنظر بودن این مساله می‌گوید: «کارهای معقلی مقبره به همین خاطر انجام شد تا فضای سنتی مجموعه را به هم نزند. اصلاً مناره‌ها و صفه‌های امیرچخماق همه کارهای معقلی است. چون فضای امیرچخماق معقلی بوده، در طرح مقبره شهدا نیز کارهای معقلی انجام شد. البته معقلی‌های امیرچخماق مخلوط کاشی و آجر است، اما در مقبره شهدا فقط از کاشی استفاده شده و دلیلش این بود که فضا تقریباً خوابیده است و آجرها هم امکان شوره زدن و خاک گرفتن داشت. اما اصل همان معقلی و معرق بودن است. اگر از کاشی‌های هفت رنگ و خشتی استفاده می‌شد، آن وقت می‌شد ادعا کرد که تناسبی با ممعماری امیرچخماق ندارد.»

* منتشر شده‌در ماهنامه قبیله‌هابیل؛ویژه‌نامه اولین سالگرد تدفین‌شهدای‌گمنام حسینیه‌امیرچخماق

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۱۶
احسان عابدی